کد خبر: 4795 ۱۰:۰۷ - ۱۳۹۶/۰۴/۰۴

یادداشت؛

سپهر زندگی ما

دنیای واقعی ما، همان دنیایی است که ما در آن بازیگریم و زندگی می کنیم و انسانها را با غمها و شادیهایشان وارد دنیای خود کرده ایم و با غمهایشان، غمگینیم و با شادیهایشان ، شاد و خرامان.

سپهر زندگی ما

به گزارش خبرنگار ابصارخبر،ثوراله نوروزی استاد دانشگاه های اردبیل در تازه ترین یادداشت خود به موضوع زندگی پرداخت و نوشت؛آیا سپهر زندگی همه ما انسانها همان جهانی است که در آن زنده ایم یا جهانی است که در آن زندگی می کنیم؟

 اختلافات فکری و تفاوت اندیشه ها  یا به عبارتی دشمنی ها ریشه در کدام یک از آنها دارد؟

قبل از پاسخ به این پرسشها باید به این مساله بپردازیم که سپهر زندگی ما و به عبارتی ، جهان واقعی ما کدام است؟
شاید در یک نگاهی سطحی به این پرسش ، چنین پاسخ دهیم که دنیای ما و یا به عبارتی جهان ما همانی ست که ما در آن،  در کنار دیگران و سایر پدیده ها زنده ایم و جهان ما همان است که ما تماشاگر و جهان تماشاگه ماست. اما در نگاهی ژرف بینانه به این پرسش، می توان به پاسخی عمیقی نیز در این خصوص دست یافت و آن این که، جهان و دنیای واقعی ما این نیست که ما در آن زنده ایم بلکه جهان واقعی ما همان است که در آن زندگی می کنیم و به عبارتی بازیگریم تا تماشاگر.
در دنیایی که ما تماشاگریم در آن دنیا هنوز انسانها و دغدغه هایشان وارد دنیای ما نشده اند و ما فقط با آنها زنده ایم اما با دردها و رنجهای حاصل از مشکلاتشان زندگی نمی کنیم اما در دنیایی که ما در آن بازیگریم در چنین دنیایی، ما درد و رنجهای بشری را با پوست و گوشتمان لمس می کنیم و با دردهای انسانها زندگی می کنیم و به قول سعدی رخهای ما از درد هایشان زردگون گردیده اند:
من از بینوایی نیم روی زرد   غم بینوایان رخم زرد کرد
آری دوستان، دنیای واقعی ما، همان دنیایی است که ما در آن بازیگریم و زندگی می کنیم و انسانها  را با غمها و شادیهایشان وارد دنیای خود کرده ایم و با غمهایشان، غمگینیم و با شادیهایشان ، شاد و خرامان.
و با این مقدمه می توان گفت: ریشه همه اختلافات فکری و حتی دشمنی های بشری بر می گردد به تفاوت جهان آنها و دنیایشان.
اگر انسانها وارد دنیای رقیبشان و یا حتی دشمنانشان بشوند و یا مسائل و مشکلات آنها را وارد دنیای خودشان بکنند و به قول مولانا از  روی ظن و گمان یارشان نگشته و از ظن رهایی یافته ، اسرار آنان را از درونشان بجویند و با آنان همدل و همزبان شده، ارتباط موثری برقرار کنند، بی گمان به درک مشترک رسیده و از اختلافات دوری خواهند گزید و جهانی را خلق خواهند کرد که همه در آن  نه فقط زنده و تماشا گرند بلکه با هم زندگی می کنند و در آن بازیگرند.
آری هم وطن اگر ما امروزه در این مرز و بوم، شاهد یک حصار نامرئی بین دو جناح اصلاح طلب و اصول گرا هستیم و حتی بعضا برخی افراد از هر دو جناح ، چنان در این زمینه پیش می روند که دیگری را دشمن خود فرض می کنند، علتش این است که هیچ کدام نخواسته اند، دغدغه ها و درد های همدیگر را وارد دنیای خودشان کنند و با آنها زندگی کنند و هر کدام از ظن خود با هم در ستیز افتاده و از درون همدیگر نجسته و به درک مشترک در خصوص مسائل و دغدغه هایشان نرسیده اند، همچنانکه امروزه خیلی از مسئولین از جوانان و اشتغالشان حرف می زنند اما در عمل اتفاق خاصی در این زمینه نمی افتد، علتش این است که این گونه مسئولان ؛ جوانان ،  دغدغه ها و درد های حاصل از بیکاری آنان را وارد دنیای خودشان نکرده اند و نمی دانند  آن جوان دانش آموخته دانشگاهی از دست بیکاری چه می کشد،؟ اگر آن مسئولان محترم دلسوزانه نه تبلیغاتی وارد دنیای جوانان می شد ند و درد و رنج او را تجربه می کردند، بی گمان تلاش می نمودند تا گرهی از کار فروبسته شان بگشایند و در نتیجه ما  در حال حاضر ،  شاهد این همه جوان دانش آموخته بیکار در کشور نبودیم.
 امیدوارم این نوشته، گامی هر چند کوچک در زمینه ایجاد تفاهم و همدلی در میان طرفداران هر دو جناح حاکم بر کشور بر دارد و فرصتی ایجاد بکند تا روز به روز بر سطح هم اندیشی و تفاهم مشترک در راستای توسعه و رشد کشور افزوده گشته ،  راهی به سوی باز نگری در  شیوه نگرش برخی از طرفداران هر دو جناح بگشاید و با ورود به سپهر اندیشه همدیگر، از دردها و دغدغه هایشان آگاهی یافته و در سایه آگاهی به یک برنامه ریزی منطقی در خصوص توسعه پایدار در کشور دست یابند و تا زمانی که بزرگان هر دو جناح به سپهر فکری همدیگر وسپهر زندگی مردم ورود پیدا نکرده اند و با شادیها ی مردم شاد و با غمهایشان ، غمگین نگشته اند، گرهی از مشکلات جامعه باز نخواهد شد، چون درد در سایه آگاهی از دنیای واقعی مشکلات انسانها،  به انسان دست می دهد و به قول مولانا ؛ رخها در سایه همان آگاهی زرد گون می گردد و موجب می شود هر انسانی دغدغه و درد همنوع و هموطنش را درد و دغدغه خود دانسته ،  گامی هر چند کوچک در خصوص رفع آن بردارد، مولوی در زمینه پیوند درد و آگاهی سراید:

پس بدان این اصل را ، ای اصل جو
هرکه را درد است، او برده ست بو
هرکه او بیدارتر ، پردردتر
هرکه او آگاه تر، رخ زردتر

انتهای پیام/